قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور
در شمارهٔ پیش خواندید که خوزه، شهروند مکزیک، ناخواسته در دام یکی از کارتلهای مخوف این کشور افتاد، از کسبوکار او برای انتقال مواد مخدر سوءاستفاده شد و کانتینر شرکتش توسط پلیس آمریکا ضبط شد. مشتری او، همان کسی که مواد مخدر را در کانتینرها جاسازی کرده بود، او را در مکزیک تهدید کرد که اگر او را لو بدهد، او خانوادهاش را خواهد کشت. او پس از چند بار جابهجایی در مکزیک، نهایتاً به کانادا گریخت، ولی در آنجا هم مورد تهدید قرار گرفت. نهایتاً به او گفته شد که باید درخواست پناهندگی بدهد تا تحت حمایت پلیس و دولت کانادا قرار بگیرد و حالا ادامهٔ داستان…
وکیل خوزه، که وکیلی دولتی بود، به او گفت که طبق قانون حداکثر تا ۱۰ روز پیش از تاریخ دادگاه باید مدارک مثبته را برای اثبات ادعایش به دادگاه بفرستند. همزمان، وکیل خوزه بر روی لایحهٔ دفاعی خود کار میکرد. سرانجام ۱۳ روز پیش از تاریخ مشخصشدهٔ دادگاه، لایحهٔ دفاعیهٔ وکیل که شامل مدارک ارسالی بود، به دادگاه ارسال شد.
روز دادگاه در اتاقی که برای این کار مشخص شده بود، خوزه و همسرش بههمراه وکیل و مترجم زبان اسپانیایی حضور یافتند. قاضی پس از ورود به اتاق و انجام تشریفات اولیه، شروع به پرسش از خوزه کرد و پس از آن، چند سؤال هم که مرتبط با مبنای درخواست پناهندگی بود، از همسر خوزه پرسید. پس از گذشت حدود دو ساعت از زمان دادگاه، قاضی وقتِ تنفسی ۱۵ دقیقهای اعلام کرد و این خانواده بههمراه وکیل و مترجم از اتاق خارج شدند. در همین زمان، خوزه به وکیلش گفت که خیلی استرس دارد و احساس میکند با پرسشهایی که قاضی مطرح میکند، مسیر بدی در پیش دارند و ممکن است رد شوند. وکیل خوزه به او دلداری داد و گفت: «نگران نباش، من لایحهٔ دفاعی خودم را دادهام و پس از آن، باز هم فرصت صحبت خواهم داشت.» مترجم هم که در جریان کار قرار داشت، رو به وکیل کرد و گفت: «تصور میکنم شما باید مواردی را بهصورت شفاهی پیش از خاتمهٔ دادگاه مطرح کنید، چون ظاهراً تا الان قاضی متقاعد نشده است.»
زمان تنفس که خاتمه پیدا کرد، همگی به اتاق مربوطه بازگشتند و قاضی پس از رسمیت بخشیدن به مراسم دادگاه، مجدداً شروع به پرسش کرد. حدود یکساعت بعد، قاضی به وکیل خوزه رو کرد و گفت: «سؤالهای من تمام شد، آیا شما از موکلتان سؤالی دارید؟» وکیل خوزه گفت که سؤالی ندارد. پس از آن، قاضی از وکیل خوزه خواست که اگر مطلبی دارد، مطرح کند و اگر نه، جلسهٔ دادگاه خاتمهیافته اعلام شود.
در این زمان، مترجم که بسیار باتجربه و سابقهدار بود، متوجه شد که رأی قاضی احتمالاً منفی خواهد بود و خوزه و وکیلش نتوانستهاند معتبر بودن ادعای خودشان را اثبات کنند، اما چون قانوناً نمیتوانست هیچ صحبتی بکند و تنها وظیفه داشت نقش مترجم را در طول مسیر دادگاه داشته باشد، سکوت اختیار کرد.
وکیل خوزه چند دقیقهای صحبت کرد و اعلام کرد که حرف دیگری ندارد.
قاضی پس از چند لحظه سکوت، گفت که چون زمان کم است، رأی خودش را بهطور مکتوب و از طریق پست ارسال خواهد کرد و ختم جلسه را اعلام نمود.
وکیل خوزه گفت که امیدوار است که همهچیز خوب پیش رفته باشد و قبل از خداحافظی عنوان کرد که دریافت رأی قاضی از دو هفته تا سه ماه ممکن است زمان ببرد و بهمحض دریافتش بهاطلاع آنها خواهد رساند و دادگاه را ترک کرد.
مترجم بههمراه خوزه و همسرش که استرس وحشتناکی داشتند، از ساختمان دادگاه خارج شد و پیش از خداحافظی و ترک خوزه، به او گفت: «امیدوارم که همهچیز خوب پیش رفته باشد، دوست ندارم شما را نگران کنم، اما تصور میکنم قاضی بهضرر شما رأی خواهد داد، که البته فرصت فرجامخواهی خواهید داشت، اما چون فرصت کوتاهی خواهید داشت، توصیه میکنم فرض را بگذارید برای رد شدن و مقدمات آن را مهیا کنید تا پس از دریافت رأی قاضی و در صورت مردود شدن، بلافاصله درخواست فرجامخواهی خودتان را ارائه نمایید.» مترجم با گفتن این جمله و در حالی که همسر خوزه شروع کرد به اشک ریختن، آنها را ترک کرد.
یکی از دوستان خوزه که از جریان و برنامهٔ دادگاه آنها اطلاع داشت، همان شب به در خانهٔ خوزه آمد و از روند پیشرفت دادگاه سؤال کرد. خوزه هر آنچه گذشته بود و صحبتهای قاضی و وکیلش و بهخصوص مترجم را برای دوستش تعریف کرد. دوست خوزه دستش را روی شانهٔ خوزه گذاشت و رو به خوزه گفت: «امیدوارم همهچیز خوب پیش برود، اما من هم با مترجم موافقام و تصور میکنم نتوانستهاید قاضی را متقاعد کنید، بهنظر من با یک وکیل دیگر صحبت کن و موارد پیشآمده را برایش تعریف کن.» خوزه گفت: «اتفاقاً پس از زمان دادگاه تماس گرفتم، اما گفتند باید صبر کنید تا رأی برسد و بعد دنبال کنید.» دوست خوزه در پاسخش گفت: «بهنظر من اینبار از وکیل شخصی استفاده کن و نه وکیل دولتی. درست است که برایت هزینه خواهد داشت، اما من بهعنوان کسی که سالها در کانادا زندگی کرده است، اعتقاد دارم وکیل شخصی برایت بیشتر وقت میگذارد و این مرحله بسیار حساس است. البته باز خودت بهتر میدانی و هر جور صلاح میدانی، عمل کن.»
خوزه ترسیده بود، تصور اینکه رد بشود و مجبور شود که کانادا را ترک کند و به مکزیک بازگردد، تمام وجودش را به لرزه در میآورد و اینکه اگر برگردد، چه اتفاقی در انتظار خانوادهاش خواهد بود، شدیداً آزارش میداد، برای همین تصمیم گرفت با یک وکیل دیگر مشورت کند.
پس از پرسوجو و مشورت، سرانجام وکیلی را پیدا کرد و از او برای مشاوره وقت گرفت. در یکساعت وقت مشاورهای که داشت، کل ماجرا را خیلی سریع تعریف کرد و منتظر پاسخ ماند. وکیل مربوطه گفت: «از آنچه شما تعریف کردید، من هم تصور میکنم که رأی قاضی بهضرر شما خواهد بود. اما از زمان دریافت رأی قاضی، ۱۵ روز فرصت دارید که درخواست فرجامخواهی را ارسال کنید و ۱۵ روز هم فرصت دارید، موارد خود را ثبت کنید. نکتهٔ مهم این است که درخواستهای فرجامخواهی اغلب بدون دادگاه انجام میگیرد و اگر قرار باشد که من درخواست شما را ثبت کنم، باید یک نسخهٔ کامل از پروندهٔ شما داشته باشم که یا خودتان دارید، یا میتوانید از وکیل قبلیتان درخواست کنید یا با اعلام و معرفی من به دادگاه، من میتوانم یک نسخه کپی آن را دریافت کنم. در هر حال نیاز است مطلع شوم چه مدارکی ارائه کردهاید که نتوانستید قاضی را متقاعد نمایید.»
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید